موضوعي كه در اين یادداشت انتخاب كردم كه از دردهاي آشنای صنعت و كار باشد گم شدن جايگاهها و موقعيت شركتهاي خصوصي و كارفرماها است.
به نظر ميرسد كه اين مشكل فرهنگ كاري از جايي شروع شد كه به اصلاح مديران كوتوله بر مديران واقعي غلبه كردند و وزنه تعدد مديران كوتوله و كم سواد بر مديران باسواد و مسلط بر امور مديريت و صنعت پيشي گرفت. نتيجه آن شد كه زبان جاي مغز را گرفت و آنجا كه تعقل و تخصص جايي نداشته باشد تهديد و فرياد جاي آن را خواهد گرفت. مديراني كه توانايي مديريت و تحليل امور و وضعيت جاري پروژه و كار را نداشته باشند با توهمات خود سعي دارند تا در اولين گام، وضعيت اداره امور را خيلي عالي نشان دهند و آنجايي كه راه حلها منطق كاربردي خود را دارند كه به صرف خواسته عمل نميشود سعي دارند كه با تهديد و درگيري و اعمال زور از موقعيتي كه در آن قرار گرفتهاند استفاده كنند.
نتيجه مخرب اين عملكرد در سطوح پايينتر بيشتر به چشم میخورد جایی كه كارشناسان لايههاي پايينتر نيز با الگوبرداري از مديران خود همان راه و منش را در پيش ميگيرند. زماني را به ياد دارم كه بزرگان مديريت در صنعت از چند منش مديريتي سطح بالا برخوردار بودند، در وقت گذاشتن براي شركتهاي تامين كننده و خدمات بخش خصوصي كم نمیگذاشتند و اين اصل را داشتند كه حضور آنها در هر زمان به عنوان بازوي اجرايي كار محترم و در راس اولويتهاست، در حالي كه اين روزها با مديراني سر و كار داريم كه اگر براي ديدارشان از مدتها قبل هم اقدام شود باز هم جوابگو نيست و اصطلاحي رايج كه اگر وزير را ميخواستيم ببينيم راحتتر بود از همين سيستم نشات گرفته است.
سوي ديگر آن مديرانی با تخصص بالا و اشراف بر جنبه فني امور بوده كه انتظارات و خواستههاي نامعقول از سيستم در حال اجراي پروژه نداشتند و با بررسي دقيق جوانب پيشنهادات و پاسخها به راه حلها و برنامههاي زماني منطقي میرسيدند، چيزي كه اين روزها كمتر ديده ميشود و تاخيرها در پروژهها بجاي آنكه در راه حلهاي منطقي مانند كمبود نقديگي كارفرماها و ديركردهاي مالي و مشكلات قوانين واردات و ارزي كشور ديده شوند، بدون منطق درست با تحت فشار قرار دادن بخش خصوصي با اهرمهاي ضمانتنامه و تهديد به عدم همكاري در آينده سعي در مديريت اين بحرانها دارند. بديهي است این مدیران با این نوع رویکرد راه بجايي نخواهند برد جز اینکه فاصله شركتهاي سازنده و تامين كننده از كارفرماها كه روز به روز بيشتر خواهد شد.
اين مساله وقتي به عمق فاجعه ميرسد كه لايههاي پايين دست كارشناسان در حوزه كارفرمايي هم جايگاه مديران بخش خصوصي توليد و تامين را درك نكرده و از در تهديد و فشار با آنها وارد میشوند. گويا فراموش شده كه رشد و توسعه بخشهاي خصوصي و مديران آنها حاصل تلاشها و زحمات خود آنهاست و ارزشهاي چنين بخشهايي در هر جاي دنيا ستودني است، نه اينكه كه يك كارمند يا كارشناس با قرار گرفتن در جايگاه كارفرمايي به خود اجازه دهد با هر رويكردي با بخش خصوصی رفتار کند.
به خوبي به ياد دارم در يكي از پروژهاي فازهاي پارس جنوبي معاون بازرگاني يكي از همين سازمانهاي شبه دولتي بي محابا در ميان كارشناسان خود در جلسهاي با روش فرياد زدن و تهديد كردن سعي در مديريت كار داشت، چندي از جلسه گذشته بود كه من با آرامش خاصي گفتم مهندس فقط در نظر بگيريد كه اگر بياحترامي شما را پاسخ نميدهم به صندلي شما دارم احترام ميگذارم، كه ايشان با تعجب كه متوجه حرف من نشده بود پرسيد يعني چه؟ گفتم اين جايگاه فعلي شما روي اين صندلي است و هر كس ديگري كه اينجا باشد به او هم احترام ميگذارم ولي روزهايي را هم در نظر بگيريد كه اگر روي اين صندلي نبوديد باز هم احترام داشته باشيد، فرق من با شما اين است كه من در بخش خصوصي صاحب صندلي خودم هستم و هميشه روي آن مینشينم اما شما گذاريي. اين صحبت من باعث شد تا آخر جلسه حرفي براي گفتن نداشته باشد.
ما بايد در فرهنگ كاري ياد بگيريم احترام گذاشتن و درك جايگاهها از اهميت بسيار بالايي برخوردار است و گم كردن اين مسير جز دلسردي بخشهاي مهم صنعتي نتيجهای نخواهد داشت و مرگ اخلاقيات و مراودات انساني قطعا به پيشبرد فضاي صنعتي نه تنها كمكي نخواهد كرد بلكه سد راهي در مسير آن خواهد بود كه از قديم گفتهاند درخت هر چه پربارتر، افتادهتر است.