بیماری یکباره وارد زندگی انسان میشود و تمام آرامش و آسایش جسمی و روحی او را تهدید میکند. بیماریها انواع گوناگونی دارند. بعضی از بیماریها با یک درمان ساده، پرهیز یا استراحت به پایان میرسند، اما بسیاری از بیماریها نیازمند درمان جدی تر در بیمارستانها هستند و این اول ماجراست.
هنگامی که یکی از بستگان ما به ویژه بستگان نزدیکی همچون پدر، مادر، خواهر، برادر، همسر، فرزند که ارتباط عاطفی سنگینی با او داریم، بیمار میشوند و این بیماری به اندازهای جدی است که نیاز به بستری شدن در بیمارستان دارد، تازه به اهمیت سلامتی پی میبریم، نعمتی که هرگز قدرش را نمیدانیم تا زمانی که خودمان یا عزیزانمان بیمار شویم، به بیمارستان برویم و به کادر درمانی متوسل شویم تا سلامتمان را بازگردانند و بار دیگر در کانون گرم خانواده گرد هم آییم.
زمانی که انسان بدلیل بیماری یا کهولت سن، بیش از اندازه ناتوان میشود، آنگاه درمان او حساستر است. تصور اینکه پدر، مادر همسر، فرزندمان یا دیگر عزیزانمان را در بیمارستان رها کنیم و برای انجام کارهای روزمره از بیمارستان خارج شویم، به ظاهر ساده اما در خور اندیشه است. آن لحظه است که اهمیت کادر درمانی را احساس میکنیم. پزشک معاینه میکند، بیماری را تشخیص میدهد، روند درمان بیماری را مشخص میکند و در نهایت همه چیز در اتاق عمل پایان می یابد که البته بسیار مهم است، اما از آن به بعد همه چیز در دست پرستار است.
پرستار شب و روز بر بالین بیمار حضور دارد. باید داروهایش را به موقع بدهد، فشار خونش را به صورت مستمر کنترل کند، به موقع نمونههای آزمایش را به آزمایشگاه برساند، برای رادیولوژی به موقع اقدام کند و خلاصه آنکه غیبت تمامی بستگان و نزدیکان بیمار را جبران کند. فشار کار پرستار بسیار سنگین است. باید تمامی طول شب را بیدار بماند، تا مبادا بیمار با مشکل روبرو شود.
پرستاران بدترین و تلخترین شرایط زندگی یک انسان را بارها و بارها مشاهده و تجربه میکنند، بیمارانی که بدلایل گوناگون بدترین شرایط جسمانی را دارند. در حالی که دیدن آخرین لحظات زندگی یک انسان غیر قابل تحمل و بحران آفرین است، پرستاران بارها این شرایط را مشاهده میکنند. بیمارانی که ناامیدانه وارد بیمارستان میشوند و بارها آرزوی مرگ میکنند و پرستار باید سنگ صبور آنان باشد و به آنان امید بدهد.
بدتر آنکه بستگان بسیاری از بیماران بویی از انصاف نبردهاند. آنان که تقدیر الهی در پایان دادن به زندگی انسانها را باور ندارند، به محض جان باختن بستگانشان، فریادهایی از سر بی انصافی سر میدهند و کادر درمانی را متهم به کم کاری می کنند، در صورتی که خودشان حاضر نبوده اند یک شب تا صبح بالای سر بیمارشان بیدار بمانند و پرستاری را تجربه کنند.
اگرچه شغل پرستاری گزینهای است که پرستاران برگزیدهاند، اما حقوق و فشارهای کار پرستاری هیچ تناسبی با هم ندارند. اگرچه درمان در اولویت پرستاری قرار دارد، اما آنچه انگیزه شغل پرستاری را بالا میبرد، دریافت حقوق متناسب است که در این مورد نیز انگیزه در پایینترین سطح ممکن قرار دارد.
اگر جان خودمان و بستگانمان را بدست پرستاران میسپاریم، باید تکریمشان کنیم و بپذیریم که دلسرد بودن پرستار تا چه اندازه در ارائه خدمات به بیماران تاثیر منفی میگذارد. بزرگترین چالشی که در مراکز درمانی شاهد هستیم، بیحرمتی از سوی بیماران و بستگان آنهاست. برای آنکه بدانیم تا چه اندازه نسبت به پرستاران بیانصافی میکنیم، کافیست جایگاه پرستاران در خارج از کشور را با جایگاه پرستاران در کشورمان مقایسه کنیم. از حقوقی که پرستاران در خارج از کشور دریافت میکنند تا جایگاهی که بین آحاد جامعه دارند، بیانگر آن است که تا چه اندازه نسبت به این قشر شریف و زحمتکش کم توجهی و حتی بیتوجهی صورت گرفته است.
بیشتر بخوانید:
اینترنت، شمشیر دولبه خیر و شر
به خاطر دارم که پدرم بیمار بود و هنگامی که او را در بیمارستان بستری کردم، با التماسی که ناشی از نگرانی نسبت به سلامت پدرم بود، از پرستار خواستم بیشتر مراقب پدرم باشد و برای آنکه از این بابت خیالم آسوده شود، هدیهای برای آن پرستار در نظر گرفتم، اما آن پرستار که گویا با این صحنه بارها روبرو شده بود، با رد آن هدیه با لحنی آرامش بخش به من گفت «نگران نباش. تو برو من هستم”. برای آنکه خیالم اسوده شود، از دور رفتار آن پرستار با پدرم را زیر نظر گرفتم تا اطمینان حاصل کنم. آن پرستار با جملاتی محبت آمیز با پدرم صحبت میکرد، نسبت به اثربخش بودن روند درمان به پدرم اطمینان میداد، بیماریش را بسیار ساده میانگاشت، به او قوت قلب میداد و رفتاری مناسب داشت، آنقدر که گمان میکردم پدرم فرزند دیگری دارد که اکنون پرستار است.
با نگاهی به گذشته، متوجه اهمیت نقش پرستاران می شویم. هنگامی که اپیدمی کرونا بی رحمانه جان انسانها را تهدید می کرد و برای گریز از ان، ارتباطات خانوادگی حتی در سطج مادر و فرزند را تحت تاثیر قرار داده بود، پرستاران به میان مبتلایان می رفتند و به درمان آنان می پرداختند. پرستارانی که صبح با فرزندشان خداحافظی کردند و برای درمان بیماران به بخش کرونا آمدند، اما هرگز بازنگشتند.