به گزارش پول نیوز ، ، کم یا زیادش فرقی ندارد؛ طلا هرچه باشد طلاست و زرقوبرقش چشم هرآدمی را پر و هر انسانی را وسوسه میکند. با قیمت ۶تا۷میلیون تومانی هرگرم طلا در اینروزها، حتی خرید چند گرم آن هم کار هرکسی نیست؛ بهخصوص اگر با شغل و درآمد کارگری روزگار بگذرانی و عیالوار و مستأجر هم باشی! وقتی پای طلا وسط باشد، شاید در چنین شرایطی بسیاری دستودلشان بلرزد و گول شیطان را بخورند؛ اما یاسر حقپرست، پاکبان پاکدست متروی تهران گزینه سختتر را انتخاب کرد و به جای اینکه خیلی راحت بسته طلا را در جیب خودش بگذارد، تصمیم گرفت مال گمشده را به صاحب اصلیاش بازگرداند.
جعبه کوچک طلا کف واگن
پاکبان همزمان با گپ، کار هم میکند و از ماجرای پیداکردن طلاها میگوید؛ «ساعت ۲بعدازظهر روز جمعه مثل همیشه درحال نظافت واگنهای قطار بودم که چشمم به یک جعبه کوچک طلا زیر صندلیها افتاد. اول فکر کردم یک جعبه خالی است که کف واگن انداختهاند. وقتی آن را برداشتم تا داخل کیسه زباله بیندازم متوجه شدم که از داخل آن صدایی میآید. جعبه را باز کردم و دیدم که چند تکه طلای کوچک با وزن حدود یک مثقال داخل جعبه است. طلاهای پیداشده را تحویل مسئول ایستگاه دادم و آنها هم تحویل انتظامات دادند تا به بخش اشیای گمشده مترو تحویل داده شود و از آنجا بهدست صاحبش برسد.»
حقالناس را چه میکردم!
ادامه صحبتهای این پاکبان مترو هم شنیدنی است؛ «اگر طلا را برمیداشتم، با حقالناسی که گردنم میافتاد چه میکردم؟ از طرف دیگر معتقدم که در زندگی وقتی چیزی را که برای ما نیست و حق ما نیست تصاحب میکنیم، قطعا به همان اندازه بیشتر به شکل مادی و معنوی تاوان پس میدهیم؛ حتی اگر خودمان ندانیم و متوجه دلیل آن نباشیم. وقتی طلاها را تحویل دادم شرکت بهرهبرداری مترو از من تقدیر کرد؛ اما فقط بهخاطر رضای خدا بود که طلای پیداشده را تحویل مسئول ایستگاه دادم.»
از کارگاه طلاسازی تا کار در مترو
با حقپرست، پاکبان یابنده طلا در محل کارش یعنی ایستگاه میدان کتاب در خط۷ قرار ملاقات میگذاریم تا لابهلای کارش گپوگفت کوتاهی داشته باشیم. او جوانی خوشاخلاق و مودب است که خودش را اینگونه معرفی میکند: «متولد سال۱۳۵۸ در اصفهان هستم. زن و بچه دارم و عیالوارم. از یکماه پیش بهعنوان پاکبان در متروی تهران مشغولبهکار شدهام. قبل ازآن هم در کارگاه طلاسازی کار میکردم. هر روز از ساعت ۱۲ظهر تا ۸شب سرکارم. کار ما این است که در ایستگاه پایانی خط۷ مترو، وقتی تمام مسافران از قطار پیاده میشوند، داخل واگنها را نظافت کنیم و اگر خرابی و شکستگی در داخل واگنها ببینیم یا لکه و کثیفی خیلی بزرگی باشد، آن را گزارش کنیم تا برطرف شود.»
بهخاطر اعتقاداتم
میپرسیم وقتی میتوانستی خیلی راحت و بیدردسر طلا را برای خودت برداری، چرا این کار را نکردی و قید چنددهمیلیون تومان را زدی که میگوید: «اعتقادات و باورهایم اجازه چنین کاری را به من نداد. ۴، ۵گرم که هیچ، اگر ۴۰، ۵۰گرم طلا هم بود به آن دست نمیزدم. میتوانستم طلا را بردارم و بفروشم و برای پرکردن یکی از چالهچولهها خرج زندگیام کنم؛ اما اگر این کار را میکردم به لحاظ معنوی چیزهایی از دست میدادم که برای من ارزشی بالاتر از طلا و جواهر دارد.»
به اندازه ۲ماه جانکندن یک کارگر
یاسر حقپرست یک مثقال یا تقریبا ۴.۳۳گرم طلای ۱۸عیار پیدا کرد که پس از استعلام قیمت خرید آن از طلافروشی حدودا بین ۲۹ تا ۳۰میلیون تومان میشود؛ مبلغی که به اندازه حقوق ۲ماه کارکردن و جانکندن یک کارگر است؛ اما او آن را برگرداند. در مسیر بازگشت به این موضوع فکر میکردم که لابهلای این همه خبر بد و تلخ از طلاقاپی و موبایلقاپی و… شنیدن چنین خبرهایی و دیدن چنین آدمهایی که به ما یادآوری میکنند اخلاق و معنویات هنوز در این شهر و جامعه زنده است، چقدر خوب و شیرین است.