زندگی دوره های گوناگونی دارد که با تولد، دوران نوزادی آغاز می شود، با کودکی ادامه می یابد و با نوجوانی، جوانی، میانسالی، سالمندی و کهنسالی استمرار می یابد. اما هر دوره ای، مخاطب و جذابیت های خاص خودش را دارد. دوران نوزادی و کودکی، دوران توجه همگانی است و هر اشتباهی ولو خطرناک، نه تنها با انتقاد رو به رو نمی شود، بلکه لذت های خاص خودش را دارد و از آن اشتباهات، به عنوان شیرین کاری یاد می شود و خاطره می سازد. دوران نوجوانی و جوانی، زمان آزمون و خطاست که این دوران با انتقادهای جدی رو به رو می شود و هر اقدامی، واکنش جدی سرزنش گونه را به همراه دارد، دورانی که از آن به عنوان دوران خامی یاد می شود. دوران میانسالی، رسیدن به تجربه، توانمندی و پلی برای عبور از جوانی و گام نهادن به دوران سالمندی است، به نوعی که میانسالی، بنیانگذار پایه های سالمندی است. اما سالمندی تجربه ای متفاوت و آغاز راه پرچالش کهنسالی است.
نگاه های متفاوت
بدلیل اهمیتی که سالمندی دارد، روز 10 مهر به عنوان روز سالمند در نظر گرفته شده تا این قشر ارزشمند مورد توجه و تکریم قرار گیرد. سالمندی دوران عجیبی است. اگرچه توانمندی های بسیاری هنوز باقی است و سالمند تجربیات ارزشمندی دارد که می تواند به عنوان مشاوری آگاه و دانا، در عبور از موانع کارساز باشد، اما نگاه جامعه، نگاه متفاوتی است. نگاهی که در قالب موارد آمیخته با ترحم، تحقیر، دلسوزی های بیجا، توهین، تهدید و بسیاری موارد دیگر است که جرقه های اضافه بودن در ذهن سالمند زده و بذر نگرانی در وجود سالمند کاشته می شود تا جسم و جان سالمند را به درخت تناور ناامیدی تبدیل کند و حتی زنگ خطر سپرده شدن به خانه سالمندان را بیخ گوش این قشر ارزشمند بصدا درآورد.
دیدن از سر شعور
خوشبختانه هنوز جامعه به آن میزان از بی معرفتی سقوط نکرده و درصد قابل توجهی از جامعه، درک درستی از سالمندی دارند، افرادی که معنا و مفهوم ادب و احترام را درک می کنند و تبلور تربیت و شعورشان را در قالب رفتار مناسب و محترمانه با تمامی آحاد جامعه به ویژه سالمندان به منصه ظهور می گذارند. رفتاری که می تواند الگوساز باشد و خطر بی معرفتی را از آیندگان بگیرد.
دوران برآورده کردن آرزوها
دوران سالمندی، انگیزه ای برای بازیابی فرصت های از دست رفته است. سفرهایی که به واسطه مشغله کاری نرفته، مسوولیت هایی که در قبال خانواده داشته و پیش پا افتاده ترین تصمیمات را تحت تاثیر قرار داده، صبح زود از خواب بیدار شدن برای به موقع رسیدن به محل کار و خلاصه تمامی چالشها و مشکلات که با ورود به دوران سالمندی، فرصت هایی دوباره خلق می شود تا بتوان تجربه ای جدید را رقم زد.
بیشتر بخوانید: باران که شدی، پیاله ها را نشمار
محدودیت و مسوولیت بی پایان
اهمیت و ارزش سالمندی در جهان بسیار بالاست. کلید زدن برای جبران و احیای فرصت های از دست رفته و دوران دیدن نادیده ها در قالب سفرهای تفریحی و توریستی است، در حالی که سالمندی در ایران، ادامه و استمرار محدودیت ها و مسوولیت های بی پایان گذشته است. همانگونه که اکثریت قاطع مردم در دوران جوانی و میانسالی، به خواسته های متناسب با سن دست نمی یابند و حسرت می خورند، در دوران سالمندی نیز ادامه همان مسیر طی می شود که البته مسوولیت های سنگین تری نیز بر دوش سالمند سنگینی می کند، به نوعی که مشکلات فرزندان بر جسم و جان سالمندان سنگینی می کند و نگرانی از آینده فرزندان در شرایط لرزان و بی ثبات اقتصادی آزارشان می دهد.
دیدن و باور کردن
سالمندان توقع زیادی ندارند، فقط می خواهند دیده شوند و به غیر از احترام، چیز دیگری نمی خواهند. اما مهم اینجاست که تا چه اندازه به این نیاز پاسخ داده می شود. نگاه به سالمندان، بیانگر تربیت خانوادگی و رفتاری است که با پدر و مادرمان داریم. اگر در جامعه به هر سالمند در هر جایگاه یا وضعیتی، خوب نگاه کنیم و با آنان محترمانه برخورد کنیم، نشان می دهد که تا چه اندازه درست تربیت شده ایم و اگر رفتاری سخیف در پیش بگیریم، همه چیز از لحظه لحظه زندگی حتی لقمه ای که در دهان گذاشته ایم، زیر سوال می رود.
پدر و مادر
تمامی دورانهای زندگی را پشت سرگذاشتیم و بدون آنکه حواسمان باشد، وارد دوران میانسالی شدیم. لذت پدر یا مادر شدن را درک کرده و همانند پدر و مادرمان، دست و دلمان برای فرزندانمان می لرزد. اما سالمندی پدر و مادرمان را ندیدیم و باور نداریم. هنوز با همان شور و اشتیاق وارد خانه پدری می شویم و آرزو می کنیم بوی غذای دستپخت مادرمان، فضا را پر کرده باشد. اگرچه خانه و خانواده داریم، اما عطر و بوی غذای مادرمان هنوز چیز دیگری است. سالهاست وارد خانه ای می شویم که غذایش را خودمان یا همسرمان می پزد، به گرانترین رستورانها سر زده و بهترین غذاها را سفارش داده ایم، اما نمی دانیم چرا دستپخت مادر چیز دیگری است. با وجود آنکه نیازی به مادیات نداریم و در اندازه توان، از عهده هزینه های زندگی بر می آییم، لذت گرفتن پول توجیبی یا عیدی از دست پدر را آرزومندیم. با سفید شدن موهای پدر و مادر، بزرگ شدیم اما هرگز باور نکردیم که آنها به دوران سالمندی وارد شده اند و انتظار داریم مانند دوران کودکی، در گوشه ای از اتاق مخفی شویم تا بار دیگر پدر یا مادرمان در یک اتاق 12 متری دنبالمان بگردند و پس از آنکه بارها از کنارمان می گذرند و خودشان را به ندیدن می زنند، یک باره ما را پیدا کنند و از شوق این پیدا کردن، ما را در آغوش بگیرند، آغوشی که مانند ندارد.
درک سالمندی
اگر پدر و مادرمان را دوست داریم و به نان حلالی که پدر با خون دل بدست آورده و مادر لقمه کرده و در دهانمان گذاشته، ایمان داریم، سالمندی را درک کنیم. هنگامی که در کنار پدر و مادر می نشینیم، زیر چشمی به موهای سفید، چین پیشانی، دستهای لرزان، زانوهای ناتوان، گام های آهسته و نایلون داروهایی که بیانگر انواع بیماری هاست، نظر کنیم و همانگونه که انتظار شنیدن دعا از زبان آنان را داریم و به این یقین رسیده ایم که هر آنچه داریم از دعای پدر و مادر است، به سویشان برویم و صمیمانه در آغوششان بگیریم، گویا آنان در گوشه همان اتاق 12 متری مخفی شده و پس از گذشت سالها، نوبت ماست که دنبالشان بگردیم، پیدایشان کنیم و در آغوششان بگیریم. باور کنیم که دیر یا زود، مقدرات الهی رقم می خورد و زمانی فرا می رسد که هرچقدر دنبالشان بگردیم، نه در یک اتاق 12 متری بلکه در وسعت جهان خاکی، پیدایشان نخواهیم کرد. قدر امروز را بدانیم و تکریم سالمندان را در دستور کار قرار دهیم.