گردشگری در مسلخ ناآگاهی

به گزارش پول نیوز ، بنابر اهمیتی که مناسبت ها، رویدادها، ظرفیت ها، جایگاهها، موقعیت ها و… دارند، روزها نامگذاری شده تا به صورت ویژه مورد تقدیر و تکریم قرار گیرند و شاید بهانه ای باشد تا حال ما را نیز خوش کنند، روندی که همچنان ادامه دارد و همواره روزهای سال به مناسبت هایی که پیش می آید، نامگذاری می شود.

یکی از جذابترین مناسبت ها، روز جهانی گردشگری است. در سال 1980 سازمان جهانی گردشگری سازمان ملل متحد، روز 27 سپتامبر را به عنوان روز جهانی گردشگری معرفی کرد و از همان زمان تاکنون، جامعه جهانی در این روز به اشکال گوناگون به تکریم گردشگری می پردازد، نشستهای تخصصی برگزار می کند و به اشکال گوناگون گرامیداشت این روز را برگزار می کند.

ایران نیز بدلیل اهمیت و جایگاه برجسته ای که در عرصه گردشگری دارد، روز 5 مهر را مطابق با 27 سپتامبر به عنوان روزگردشگری نامگذاری کرده و به صورت گسترده این مهم را مورد توجه قرار می دهد. هدف از تعیین روزگردشگری و گرامیداشت آن، بالا بردن سطح آگاهی جامعه جهانی در مورد نقش گردشگری و تاثیر گذاری آن بر ارزش های فرهنگی، اجتماعی، اقتصادی، سیاسی، ورزشی و بسیاری موارد دیگر است.

اگرچه ایران در تمامی عرصه ها از آثار باستانی تا صنایع دستی و از موقعیت خاص جغرافیایی تا فرهنگ، آداب و رسوم پیشینه ارزشمندی دارد و می تواند مورد توجه گردشگران قرار گیرد، اما هرگز نتوانسته ایم از این موقعیت و ظرفیت بهره لازم را ببریم، به نوعی که ایران با تمدن 2600 ساله، بناهای تاریخی بی همتا از تخت جمشید تا منارجنبان، صنایع دستی از فرش تا منبت کاری، شاعران و نویسندگان بزرگ از فردوسی تا خیام، حافظ و سعدی، موقعیت آب و هوایی چهارفصل و بسیاری گزینه های دیگر، با 3.72 امتیاز در جایگاه 73 در بین 119 کشور جهان قرار دارد. این در حالی است که امارات با رتبه 18 و ترکیه با رتبه 29، به هیچ عنوان پیشینه، ظرفیت و جذابیتهای ایران را ندارند.

واقعیت این است که گردشگری علاوه بر جذابیت ها و پیشینه کهن تاریخی، گزینه های دیگری نیاز دارد که ایران به واسطه دیدگاه خاص و محدودیت های موجود، نمی تواند آنها را تامین کند. در حالی امنیت یکی از جدی ترین گزینه ها برای جذب گردشگر است که اتریش، سوییس، آلمان، بلژیک و دانمارک با کسب امتیاز بیش از 90 در رتبه‌های اول تا پنجم امن‌ترین کشورهای جهان قرار گرفته‌اند و ایران در این فهرست قرار ندارد. اینکه جنگ تحمیلی 8 ساله و جنگ 12 روزه تاثیر ویرانگری بر گردشگری داشته، امری غیر قابل انکار است، اما مشکل اصلی در خصومت هایی است که علیه کشورمان اعمال می شود که نمونه آن را در فعال کردن مکانیسم ماشه شاهد هستیم. البته گزینه های بسیاری مانع رونق گردشگری است که بسادگی می توان به آنها پی برد.

برای آنکه بتوانیم مقایسه بهتری داشته باشیم، آمار گردشگران ایران و جهان می تواند نقش تعیین کننده ای داشته باشد. با وجود رشد گردشگران از 2.94 میلیون در سال 2010 به حدود 5.8 میلیون در سال 2023 که از آن به عنوان افتخار یاد می کنیم، این رقم در مقایسه با گردشگران جهان، شوخی به نظر می رسد و حتی در مقایسه با 28 میلیون گردشگر امارات مضحک است، چرا که گزارش سازمان جهانی گردشگری حکایت از درآمد حدود 3.7 میلیارد دلاری حاصل از گردشگری برای ایران دارد در حالی که امارات بیش از 21 میلیارد دلار از گردشگری درآمد داشته و کشورهای دیگر درآمدهای بالاتری دارند.

البته در اسناد بالادستی گردشگری مورد توجه قرار گرفته و بر افزایش گردشگر تاکید شده به نوعی که بیست و چند سال پیش در سند چشم انداز 20 ساله حکم کردیم به اندازه ای رشد کنیم که بتوانیم از سال‌ 1404 به بعد سالانه 20 میلیون گردشگر جذب کنیم، هدفگذاری که امروز زیر سوال رفته و به نظر می رسد آنهایی که این سند را تنظیم کرده اند، یا درک درستی از شرایط سیاست خارجی و داخلی ایران نداشته یا به جای در نظرگرفتن واقعیت ها، رویا پردازی کرده اند.

با توجه به ظرفیت هایی که کشورمان دارد، اختصاص یک روز برای گردشگری بسیار کم به نظر می رسد، زیرا با وجود تمام کم لطفی ها، نمی توان تمام توان و ظرفیت های ایران را در یک روز به نمایش گذاشت. به همین دلیل هفته گردشگری تعیین شده تا فرهنگسازی به صورت گسترده تر صورت پذیرد. بی شک می توان در این هفته نمایشگاه‌های متنوع صنایع دستی در کنار برگزاری کارگاه‌های آموزشی برای ساخت این صنایع، برگزاری بازی های بومی در قالب مسابقات ورزشی، تورهای طبیعت‌گردی به منظور حضور در گرمترین نقطه و سردترین نقطه کشور، رقص و آوازهای محلی، جشنواره های غذا که هر نقطه از کشور ظرفیت خاصی دارد، داستان سرایی به ویژه شاهنامه خوانی و بزرگداشت شعرای بزرگی همچون حافظ، سعدی، خیام، نظامی، شاعران معاصر و بسیاری موارد دیگر را برگزار کرد که این موارد، تنها بخشی از برنامه هایی است که می توان به مناسبت هفته گردشگری اجرا کرد.

نکته مهمی که در قالب چنین برنامه هایی می توان انجام داد، بکارگیری توان مردم محلی در شهرها به منظور پیوند شهر و روستاست. می توان نمایشگاههای بزرگ گردشگری به راه انداخت یا حتی مردم هر محله، پیشینه خود را در کنار کوچه و خیابان به نمایش بگذارند. می توان مدارس و دانشگاهها را درگیر گردشگری کرد تا کودکان، نوجوانان و جوانان تحصیل کرده را به عنوان سفیران گردشگری تربیت کرد.

باور داشته باشیم که می توان یک پارکینگ در یک محله، یا زمینی رها شده در یک خیابان را به تبلیغ ظرفیت های گردشگری اختصاص داد. مردم نیز آماده هستند، کافی است از آنان دعوت کنیم تا دلهای شاد به صحنه بیایند و شادی بیافرینند. رقص مردم یک منطقه از کشور در حالی که بوی غذاهای خاص آن منطقه فضا را پر کرده، می تواند مردم را برای سفر به آن منطقه ترغیب کند. چرا مردم یک باره به شهرهای شمالی هجوم می برند و 24 ساعت در ترافیک جاده می مانند، اما به دیگر استانها نمی روند تا از جذابیت های آن لذت ببرند. چرا مردم از هویت بومی و پیشینه خود گریزان هستند و اصرار بر تهرانی بودن دارند؟

بی شک مردمانی که در طول سال چندین بار به شمال کشور سفر می کنند، شاید تخت جمشید، باغ ارم، حافظیه، سعدیه، ارگ کریم خان زند و دیگر جاذبه های شیراز را ندیده باشند. شاید همین مردم از روی سی و سه پل و پل خواجو، به تماشای زاینده رود در اصفهان ننشسته و ندانند میدان نقش جهان، چهل ستون، منارجنبان، کلیسای جلفا، آتشگاه و بسیاری جذابیت های دیدنی در اصفهان وجود دارد. حتی شاید مردمی که در تهران زندگی می کنند، هنوز ندانند تهران چه موزه هایی دارد و در حالی که بارها از کنار کاخ نیاوران، کاخ سعدآباد، کاخ مرمر، کاخ گلستان و بسیاری جاذبه های تهران گذر کرده اند، حتی برای بازدید از این مناطق تحریک هم نشده اند.

براستی اگر برای یک تهرانی از دیگر شهرهای ایران یا از کشورهای خارج میهمان بیاید، او را کجا می برند. در حالی که اعضای خانواده می توانند کنار یکدیگر با سوار شدن به اتوبوس یا مترو، در کمتر از یک ساعت به مناطق دیدنی تهران بروند و شرایط نوین و البته لذت بخشی را تجربه کنند. چه اصراری داریم که باید یک هفته مرخصی بگیریم و با صرف هزینه های سنگین، حتما و باید به شهرهای شمالی کشور برویم، در حالی که جاده دیگر مناطق کشور با جاذبه های ویژه، خلوت است.

مشکل اینجاست که درک درستی از گردشگری نداریم و نمی دانیم چه چیزی حال دلمان را خوش می کند. با تحمل هزینه های گزاف به سفر می رویم، اما هنگامی که باز می گردیم، هیچ فرقی نکرده ایم و همچنان از افسردگی رنج می بریم. تنها خسته راه شده و شاید تحمل دیدن نزدیکانمان را نداریم، نزدیکانی که با اصرار آنها، این سفر پر هزینه را رفته ایم.

اشتراک‌گذاری

لینک کوتاه:

مردان بی ادعا
بندر رجایی
آخرین اخبار