خانواده در آستانه فروپاشی

به گزارش پول نیوز ، روزی که خداوند آدم را آفرید و با دمیدن روح خود در بدن او، این خلقت را کامل کرد، جمله «فَتَبَارَکَ اللَّهُ أَحْسَنُ الْخَالِقِینَ» در نهایی کردن این خلقت جاری شد. لازمه احسنت خداوند به خود ‌این است که انسان اشرف مخلوقات باشد و بار سنگینی بر دوش انسان گذشته شود. پس از آن با آفرینش حوا، خلقت در قالب زوج کامل شد تا مسوولیت سنگین باروری بر دوش زنان گذاشته شود و از آن پس کانون خانواده شکل گرفت.

ارزش گذاری خداوند و قراردادن عنوان اشرف مخلوقات برای انسان، به ذائقه شیطان خوش نیامد و طغیان کرد و در ادامه این سرپیچی، از پروردگار مهلت خواست تا به اشکال گوناگون و ترفندهای بسیار، انسان را از مسیر راست و درست منحرف کند.

انسان در همان آزمون اول، شرمنده و با خوردن میوه ممنوعه، از بهشت رانده شد. اما پروردگار هرگز از انسان ناامید نشد و به اشکال گوناگون به هدایت انسان پرداخت. خداوند 124 هزار پیامبر برای هدایت انسان فرستاد، اما هر بار انسان از مسیر راست و درست منحرف شد. در نهایت حضرت محمد(ص) به عنوان پیامبر خاتم نازل شد و برای آنکه منحرف نشود، قران و عترت را برای یکتاپرستان به امانت گذاشت تا هرجا با چالش یا مشکلی رو به رو شدند، از این دو هدیه الهی بهره ببرند.

با وجود اهمیتی که خانواده از ابتدای خلقت داشت، مردم بسادگی از کنار کانون خانواده عبور کردند، رویکردی که تا امروز ادامه داشته است. البته خداوند بارها در قران بر اهمیت خانواده و نکوهش طلاق تاکید کرده، با این وصف شاهد بی توجهی به کانون خانواده هستیم.

البته خانواده در فرهنگ های گوناگون قربانی شده است. در فرهنگ غربی، تمامی ارزش های زن به سخره گرفته شده و بی بندوباری، کانون خانواده را تهدید می کند. از همجنس‌گرایی تا ازدواج سفید و روابط ناسالم، مفهوم دیگری از خانواده تعریف و ایجاد کرده است. فرهنگ شرق نیز از آن طرف بام سقوط کرده و زن مانند کالایی در اختیار مرد قرار دارد. افراط و تفریط در فرهنگ شرق کار را بجایی رسانده که در قرن بیست و یکم، در برخی حکومت ها با نام اسلام، زنان را از داشتن حداقل های انسانی مانند تحصیل،  اشتغال، ورزش و حتی حضور آزادانه در جامعه محروم می کنند. اگر در غرب آزادی های بی قید و شرط مانع تشکیل خانواده شده، در شرق افراط در قید و بند باعث گریز دختران و زنان از تشکیل خانواده شده است.

البته این همه ماجرا نیست. در حالی که ازدواج به یک قرارداد دو طرفه می ماند که هر دو طرف باید از قرار گرفتن زیر یک سقف رضایت داشته باشند، بسیاری از ازدواج ها به معامله بین پدران دخترها و پسرها تبدیل شده، معامله ای که بدلیل نداشتن پشتوانه انسانی و عقلانی، بسادگی از سوی یکی از طرفین فسخ می شود. چالش جدی کودک همسری را نیز نمی توان و نباید نادیده گرفت. دخترانی که به جای تحصیل در مدارس، ناچار می شوند در خانه فردی که هم سن پدرشان است، آشپزی کنند یا به جای بازی با عروسک، در سنین خطرناک کودکی، باردار شوند و در حالی که هنوز لذت کودکی را درک نکرده اند، باید مسوولیت سنگین مادر بودن را بر دوش بکشند.

این همه آشفتگی، ناشی از نبود قوانین محکم است و در برخی موارد که قوانین محکمی وجود دارد، اجرای سلیقه ای و دورزدن قانون، باعث ادامه بحران می شود. البته در بحث مجازات نیز با سهل انگاری رو به رو هستیم و تاکنون مشاهده نشده برای فرزند همسری، مجازاتهای سنگینی اعمال شود تا پیرمردهای ثروتمند از خیال ازدواج با دختران معصومی که هنوز لذت کودکی را درک نکرده اند، بیرون بیایند.

این همه چالش و بحران، در آمارهای طلاق خودنمایی می کند. آمارها حکایت از آن دارد که در کلانشهرها از هر 5 ازدواج 3 موارد به طلاق منجر می شود. این در حالی است که آمار طلاق در سطح کشور نیز جای امیدواری ندارد، زیرا از هر 5  ازدواج در سطح کشور، دو مورد به طلاق منجر می شود، آمار تاسف باری که نشان می دهد کانون خانواده در سراسر کشور در معرض تهدید  جدی قرار گرفته است. بدتر آنکه درصد قابل توجهی از طلاق ها در یک تا 5 سال اول ازدواج صورت می گیرد.

در حالی که انتظار می رود جمعیت شهرنشین با حضور در مراکز علمی و کسب مدارک دانشگاهی، به درک بالایی از زندگی و خانواده رسیده باشد، میزان طلاق در بین تحصیل کردگان بسیار بیشتر و خطرناک تر شده است. البته نباید این واقعیت را نادیده گرفت که مدتهاست فرهنگ اجبار در ازدواج کمرنگ شده و تفکر با “لباس عروس به خانه بخت رفتن و با کفن بیرون آمدن” رنگ باخته است.

این شرایط بحرانی حکایت از بی ارزش شدن کانون خانواده دارد. اگر در گذشته بزرگترها مسوولیت میانجی گری بین زوجهایی را داشتند که به اختلاف رسیده اند، اکنون ارزش و جایگاه بزرگترها نیز کمرنگ شده و با کوچکترین بهانه، مورد توهین و تحقیر قرار می گیرند. اگر در گذشته فرزندان نسبت به پدر و مادر احساس مسوولیت داشتند، امروزه با کوچکترین بهانه ای آنان را راهی خانه سالمندان می کنند. در خانواده ای که جایگاه بزرگترها بدین اندازه ناچیز و حقیر شده، چگونه می توانند در نقش میانجی از زوج ها تقاضای سازش و تحمل را مطرح کنند. بدتر آنکه بسیاری از بزرگترها به جای گوش دادن، پیوند زدن و تلاش برای وصل، بسادگی از طلاق سخن می گویند و خطاب به زوجها تاکید می کنند که اگر نمی توانید کنار هم زندگی کنید، طلاق را برای همین روزها گذاشته اند.

تشریح این همه چالش، برای آن است که بدانیم میزان ازدواج کاهش شدیدی داشته و به تبع آن فرزندآوری نیز کاهش داشته، وضعیتی که بحران سالمندی را رقم زده و اقتصاد کشور را تهدید می کند. باید بدانیم که جوانان، نیروی خلاق جامعه هستند و نوآوری بدست جوانان انجام می شود، در حالی که زوج های جوان رغبتی برای فرزند آوری نشان نمی دهند که این رویکرد نیز تابع تفکرات وحشتناک است. از یک سو پدر و مادرها به جای آنکه انگیزه ایجاد کنند، دایم بذر نگرانی از آینده را در دل زوج ها می کارند و تاکید می کنند که در فرزندآوری عجله نکنید، شاید کارتان به طلاق کشید و حداقل فرزند طلاق برجای نمی گذارید.

نکته دیگر از بین رفتن زشتی طلاق است. اگر در گذشته طلاق را عیبی بزرگ برای خانواده می دانستند، امروز جشن طلاق می گیرند و زوج هایی که به نقطه طلاق رسیده اند، در جشن هایی که کم از عروسی ندارد، برای پایان دادن به زندگی مشترک پایکوبی می کنند. اما این همه ماجرا نیست زیرا افرادی که بدنبال چشم و هم چشمی هستند، بدون آنکه مشکلی داشته باشند، فقط برای گرفتن جشن طلاق و عقب نماندن از دوستان و آشنایان، به سوی طلاق می روند تا با جشن طلاق خودنمایی کنند.

باید بدانیم که فروپاشی خانواده، فروپاشی آرمانها و اندیشه هاست و باید از این واقعیت تلخ، وحشت کنیم. باید بدانیم که طرح موضوع و مشکلات، ابتدای راه است و پیدا کردن راهکار اهمیت ویژه ای دارد. باید تمام دست اندرکاران وارد معرکه شوند. شرایط موجود نیاز به روانشانسی، روانکاویی و روان درمانی دارد. از سوی دیگر باید قوای سه گانه احساس مسوولیت کنند تا جایگاه خانواده را به ماهیت اشرف مخلوقات بازگرداند. باید به این واقعیت برسیم که به عزم عمومی نیاز داریم.

اشتراک‌گذاری

لینک کوتاه:

1 حجاب
کنار هم بودن
آخرین اخبار