Search

یادنامه ای برای استاد ممتاز دانشگاه ارومیه؛

دکتر منصوری؛ استادی که اقتصاد را از دل واقعیت‌های میدانی آموخت

همه چیز را از حفظ می‌گفت، گویی کتاب‌ها را چنان زیسته بود که دیگر نیازی به نگاه کردن به صفحات نداشت. اما زیر بغلش، جزوه‌های ترجمه‌ای نبود؛ مقالات پژوهشی روز بود که مستقیماً از واقعیت‌های محلی برمی‌خاست.

به گزارش پول نیوز ، در میانه دهه هفتاد شمسی، راهروهای دانشکده ادبیات و علوم انسانی دانشگاه ارومیه، بوی کتاب‌های کهنه و گچ تازه می‌داد. دانشجوی تازه‌واردی که بیشتر با ادبیات کلاسیک فارسی خو گرفته بود تا با مدل‌های اقتصادی ساموئلسون و مارشال، پا به کلاسی گذاشت که بعدها فهمید نه صرفاً یک درس سه‌واحدی، که نقطه عطفی در درک او از علم اقتصاد بود. نام این کلاس، برای نسل ما، با یک استاد گره خورده بود: دکتر مسعود منصوری، بنیان‌گذار گروه علوم اقتصادی دانشگاه ارومیه و معمار اصلی آنچه امروز دانشکده اقتصاد و مدیریت این دانشگاه است.

کلاسی که مشارکت در آن اجباری بودپیش از ورود به کلاس، روایت‌های متعددی از او شنیده بودیم: سخت‌گیری بی‌امان بر حضور و غیاب، تدریس کاملاً حفظی بدون وابستگی به کتاب، و تحمل نکردن کوچک‌ترین اهمال. اما واقعیت کلاس اقتصاد خرد، فراتر از این شنیده‌ها بود. تخته سفید هنوز خالی بود و او، با تعصب پدرانه، مفاهیم پایه‌ای مانند عرضه، تقاضا، هزینه فرصت، سودمندی حاشیه‌ای و تعادل بازار را توضیح می‌داد. واژه‌ها ساده بودند، اما تکرارشان وسواس‌گونه. از دانشجویان می‌خواست جمله به جمله و فرمول به فرمول، همراه او بلند تکرار کنند.این شیوه برای دانشجویی که به سکوت کلاس عادت کرده بود، غریب بود. چند بار از تکرار طفره رفتم، اما نگاه نافذ او کافی بود تا بفهمم اینجا جای تماشاگر نیست. یک بار، با گام‌های بلند از پشت میز به سمت انتهای کلاس آمد و در میان سکوت سنگین، فریاد زد: اینجا تماشاخانه نیست! درس را تکرار کن! آن لحظه، بیش از هر منحنی عرضه و تقاضا، درسی عمیق آموختم: اقتصاد علمی نیست که بتوان از حاشیه نظاره‌اش کرد؛ باید در آن غوطه‌ور شد، تکرار کرد و با تمام وجود درک نمود. مشارکت فعال، نه حضور فیزیکی، جوهره یادگیری در نزد او بود.لندرور سبزنمادی از سادگی و وقار استادانه خارج از کلاس، محوطه دانشگاه صحنه دیگری از تدریس او بود. هر صبح، لندرور سبز رنگش از دروازه اصلی وارد می‌شد؛ ماشینی که برای نسل ما به نشانه‌ای بصری تبدیل شده بود. با دستی بیرون از پنجره، سلامی کوتاه و بی‌تکلف به دانشجویان می‌داد  سلامی که فاصله استاد شاگردی را حفظ می‌کرد، اما به گرمی انسانی می‌آمیخت.

سیگار بر لب، دسته‌ای مقاله کپی‌شده و کتاب‌های بدون جلد زیر بغل، قدم‌زنان به سمت دانشکده می‌رفت. این تصویر، نه ژست روشنفکری مصنوعی، که برند شخصیتی واقعی او بود: ترکیبی از سادگی، سخت‌گیری و مهربانی پنهان. او استادانی تربیت می‌کرد که اقتصاد را نه صرفاً نظریه، که ابزار فهم دردهای واقعی جامعه می‌دیدند.

اقتصاد میدانی: از تاکستان‌های ارومیه تا نانوایی‌های تهران

یکی از شگفتی‌های تدریس او، بی‌نیازی کامل از کتاب در کلاس بود. همه چیز را از حفظ می‌گفت، گویی کتاب‌ها را چنان زیسته بود که دیگر نیازی به نگاه کردن به صفحات نداشت. اما زیر بغلش، جزوه‌های ترجمه‌ای نبود؛ مقالات پژوهشی روز بود که مستقیماً از واقعیت‌های محلی برمی‌خاست.پژوهش‌های او عمدتاً در حوزه اقتصاد کشاورزی و توسعه روستایی متمرکز بود. در مقاله‌ای مشترک با طاهره آخوندزاده، تابع تولید نان را در ارومیه و تهران تخمین زد و زنجیره تأمین این کالای حیاتی برای طبقات کم‌درآمد را تحلیل کرد. در پژوهشی دیگر، اقتصاد تولید انگور و کشمش  محوری‌ترین محصول کشاورزی منطقه  را بررسی نمود و ساختار هزینه و رفتار باغداران را از دل داده‌های میدانی بیرون کشید. همراه با غفور سلیمی، درجه توسعه‌یافتگی بخش کشاورزی روستاهای آذربایجان غربی را با ۲۲ شاخص مقایسه کرد و نقشه‌ای دقیق از نابرابری‌های فضایی ترسیم نمود.این پژوهش‌ها، همراه با مطالعاتی بر تأثیر تسهیلات خرد بانکی بر توسعه کشاورزی و قیمت تمام‌شده آب پای سدهای بوکان، مهاباد و… با رویکرد اقتصاد مهندسی، نشان‌دهنده پیوند عمیق او میان نظریه و عمل بود. دکتر منصوری، دارنده دکتری اقتصاد توسعه کشاورزی از دانشگاه فنی برلین (۱۳۶۲)، دانش آموخته در قلب اروپا را به چالش‌های محلی آذربایجان غربی بازگرداند و اقتصاد توسعه را نه نظریه‌ای انتزاعی، که ابزاری برای حل مسائل واقعی کرد.

حساسیت به شأن یادگیری و دردهای اجتماعی

در راهرو، یقه‌ام را گرفت و با لحنی جدی پرسید چرا دو جلسه غیبت کرده‌ام. توضیح ناخوشی‌ام را شنید و تنها گفت: آخرین بار باشد. این سخت‌گیری، نه خشم شخصی، که دفاع از شأن علم بود. او غیبت را بی‌حرمتی به فرآیند یادگیری می‌دانست و در عین حال، به دانشجویان از طبقات پایین‌تر توجه ویژه‌ای داشت؛ اقتصاددانی نمی‌خواست که بی‌درد باشد، بلکه تربیت‌کننده نسلی مردم‌فهم و مسئولیت‌پذیر.

جایگاه دکتر منصوری فراتر از کلاس بود. گروه علوم اقتصادی دانشگاه ارومیه در سال ۱۳۷۰ با همت او و پذیرش نخستین دوره ۴۰ نفره در گرایش اقتصاد بازرگانی شکل گرفت  هسته‌ای که در ۱۳۸۵ به دانشکده اقتصاد و مدیریت تبدیل شد. امروز، این دانشکده با بیش از ۱۱۰۰ دانشجو و رتبه‌های برتر ملی در حوزه اقتصاد، میراث مستقیم تلاش‌های اوست. طرح‌های پژوهشی‌اش در ارزیابی تعاونی‌های روستایی و توسعه کشاورزی، دانشگاه را به جامعه پیوند زد و پژوهش را از جزیره آکادمیک به میدان واقعی برد.

میراثی که خم نمی‌شود

اخیراً تصویری از او در فضای مجازی دیدم: قامتی خمیده، اما نگاهی همچنان متین. گذر زمان بدن را فرسوده می‌کند، اما ایده‌ای که او کاشت، استوار مانده: اقتصاد اگر به درد مردم نخورد، صرفاً بازی با اعداد است. مقالاتش درباره نان، آب، تسهیلات خرد، انگور و توسعه روستایی، ردپای همین ایده را نشان می‌دهد.برای نسلی که در کلاس او آموخت تماشاخانه نیست، میراث دکتر مسعود منصوری نه تنها در پرتال اساتید یا فهرست بازنشستگان، که در شیوه نگاه مان به اقتصاد نهفته است: علمی که باید تکرار شود، فهمیده شود و به سفره مردم برسد.

تا زمانی که در کلاس‌های اقتصاد ایران، فرمول‌ها با هدف حل مسائل واقعی تکرار می‌شوند، نام او زنده خواهد ماند.

شاهرخ احمدزاده

اشتراک‌گذاری

لینک کوتاه:

لل
IMG-20251225-WA0005
آخرین اخبار