به گزارش پول نیوز،
قانون حاکم بر جهان، قانون علت و معلول است. یعنی هیچ معلولی، بدون علت یا علت هایی، نمی تواند اتفاق بیفتد و جریان پیدا کند. ماجرای توسعه یافتگی و پیشرفت هم چنین است. امروزه کشورهایی چون سنگاپور و کره جنوبی و ژاپن و آلمان و …، به نمادهای توسعه تبدیل شده اند؛ و به مثال های توسعه. جالب آنکه بیشتر آن ها نیز کشورهایی جنگ زده بودند که از صفر برخاستند و از خاکستر ویرانه های جنگ، توانستند خودشان را بسازند.
اما چرا ما نتوانسته ایم و هنوز مشکلات عدیده ای داریم؟ توسعه ملی نیز، چیزی مثل توسعه فردی است. یعنی شما در ابتدای امر، باید به یک خودشناسی دست بزنید و ضعف ها و مزیت های خودتان را شناسایی کنید. بعد از آن، باید شخصیت پیشرفت را در خودتان پرورش بدهید. این شخصیت، شامل عادت ها و رویکردهایی است که عملا تبدیل به بخشی از سبک زندگی تان می شود.
نقل است که می گوید هنری فورد، بنیانگذار برند فورد، گفته بود اگر همه ثروتم را از من بگیرند در کمتر از پنج سال دوباره بیشتر از آن را خواهم داشت. اما چرا؟ چون شاید می توانستند ثروت او را بگیرند، اما شخصیتی که ایجاد کرده بود را نمی توانستند بگیرند و ثروت او، خروجی این شخصیت او بود. به قول جیم ران، صاحبنظر عرصه توسعه فردی، مهم یک میلیون دلار اولی نیست که به دست می آورید، مهم شخصیتی است که در این مسیر پیدا می کنید.
حقیقت امر این است که سبک زندگی ما ایرانی ها و شخصیتی که داریم، باید تغییرات زیادی کند تا متناسب توسعه و پیشرفت شود. در غیر این صورت، فقط رویابافی می کنیم. به این منظور باید درک کنیم که واقعا کشورهایی چون کره جنوبی، چطور به این شخصیت توسعه طلبانه رسیده اند؛ چه عادت هایی در خودشان پرورش داده اند و چه سبک زندگی و طرز فکری داشته اند.
محمود سریع القلم، پژوهشگر توسعه، در جایی، نیم نگاهی به این ویژگی ها انداخته بود که در نوع خودش جالب بود. او از صفت هایی چون راستگو بودن، شفافیت رفتاری و فکری، شخصیتی ثابت و یکپارچه داشتن، خوش قول بودن و … نام برده بود.
اما نکته ای بسیار طلایی که در بیشتر کشورهای توسعه یافته هم مشاهده می شود، آن است که این درک وجود دارد که باید مردم شان، با تخصص و کار فراوان و زحمت به موقعیت مناسب و ثروت برسند. به واقع در این کشورها، ایجاد کسب و کارها و فرآیندها به شدت راحت و خروجی گرفتن و موفقیت در آنها بسیار سخت است؛ به قول استیو جابز، نیاز به پشتکار خالص دارد. این رویه و روند هم وجود دارد که معیار سنجش افراد، تخصص و مهارت آن هاست؛ نه آقازاده بودن و نسبتی که با این و آن دارند و نوع ایدئولوژی و … . به واقع یکی از رازهای بزرگ پیشرفت کشورهای غربی همین است؛ آغوش باز به روی مهاجران نخبه. یعنی این فضا را ایجاد کرده اند که شما بتوانید با مهارتی که دارید، بروید و کار کنید؛ حالا رنگ پوست و زادگاه و نوع مذهب و … مهم نیست. در حالی که در کشور ما، مثلا نزدیکی سیاسی یا فکری و دینی و … معیار سنجش ها قرار می گیرد، و مهارت داشتن یا در اولویت های بعدی است یا اساسا مهم نیست و این تصور وجود دارد که حالا می شود آن را حل و فصل کرد.
در کشوری چون کره جنوبی، غالب مردم یک شغل دارند و درآمد کافی، به آنها فرصت می دهد تا بتوانند به مرحله شکوفایی هم برسند. در حالی که در کشور ما مردم به قدری درگیر کار و دوندگی هستند تا بتوانند زندگی معمولی داشته باشند؛ دیگر فرصتی برای شکوفایی نمی ماند که نمی ماند.
در کشوری چون کره جنوبی، مردم کتاب می خوانند، برای منزلت جهان کشورشان دل می سوزانند و روی آن تعصب دارند، تنها معیار ورود به دستگاه های دولتی تخصص است و … . جالب این که 90 درصد تولید کشور را بنگاه های خصوصی عهده دار هستند. طبیعی است که حاکمیت نمی تواند این حجم از اثرگذاری بنگاه های خصوصی را نادیده بگیرد و در نتیجه به اندازه کشورهای نیمه متمرکز و متمرکز، دولت دست و پا گیر نیست و صرفا در نقش تسهیل گر ظاهر می شود.
بی دلیل نیست که کشوری چون کره جنوبی، به این پایه از توسعه می رسد. آنها نسبت به فسادهای کوچک مسئولان خود نیز حساسیت های زیادی دارند؛ چرا که می دانند اگر این حساسیت کم بشود، اساسا اعتماد رنگ می بازد و کم کم باید فاتحه توسعه یافتگی را خواند. تولید ثروت و رقابت کردن در رگ و خون شهروندان این کشور خانه کرده است و همه می دانند که باید چنین باشد، وگرنه خبری از پیشرفت نخواهد بود.
حالا شما مقایسه کنید با روند پیشرفت افراد در کشورمان و نوع بوروکراسی حاکم بر دولت ها و نهادها و تلقی مردم از زندگی و پیشرفت و … . بحث، بحث سیاه نمایی نیست؛ بحث واقع گرایی است. شما تا وقتی که واقعا درک نکنید یک بیمار چه مرضی دارد، نمی توانید اقدام به مداوای او کنید. تشخیص مرض یک بیمار، سیاه نمایی است؛ واقع گرایی و واقع نمایی است. حالا اگر کسانی این واقع نمایی ها را سیاه نمایی می دانند، باید ذهنیت شان را تغییر بدهند. ما باید چیزهایی را در خودمان تغییر دهیم تا به پایه کشورهایی چون ژاپن، آلمان، کره جنوبی و سنگاپور برسیم؛ وگرنه همیشه ناچاریم که فقط بنشینیم و از پیشرفت دیگران بگوییم.
بیشتر بخوانید: